سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستـــــــــــــــــــــانه

دیشب چه شد؟!!

تقدیر را می گویم...

دیشب اشک های زیادی ریخته شد...

دل های شکسته زیاد بود...

دیشب خدا مهمان هایی داشت از جنس خاک...

با کوله باری از گناه ...

با کوله باری از درد دل ...

دیشب بین خودت و خدا حرف های خصوصی زیادی زده شد...

دیشب اعتراف کردیم...

اعتراف به گناهانی که جز خودت و خودش هیچ کسی خبری نداشت...

نمی دانم...

نمی دانم عمری برای جبران اشتباهات گذشته هست یا نه ؟؟؟

نمی دانم دیشب کوله بار گناهانم سبک تر شده یا نه ؟؟؟

شب قدر گذشت...

افسوس چه زود گذشت...

ماه رحمت در حال رفتن است...

ندای الوداع به گوش می رسد...

http://www.aviny.com/Album/mazhabi/monasebat/ghadr/kamel/03.jpg

خدایا...

دعایم را بشنو...

و به زاری و خواری و درماندگی

و توکلم بر خویش رحم کن...

و وای بر من اگر رحمتت شامل حالم نشود...

دیشب گذشت...

ومن...

نفهمیدم که چگونه گذشت.....


نوشته شده در یکشنبه 91/5/22ساعت 4:28 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

خدایـــا ...

دوستت دارم

واسه هرچی که بخشیدی

همیشــــــــه

 این تو هستی که 

ازم حالم و پرسیدی

بازم چشمامو می بندم 

که خوبی هاتو بشمارم

نمی تونــــــم 

فقط 

می گـــــــم

خدایــــا دوســـــــتت دارم


نوشته شده در سه شنبه 91/4/27ساعت 6:39 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

امــشــــــــــــب 

 هر چقدر خــــــــــــدا را صدا کنی 

 خسته نمی شوی

 پس صدایش کن

 او منتــــظر توست 

 منتظر شنیدن آرزوهایت

  گریه هایت

 استغفار هایت

 ندبه هایت

 امشب را در کنار ثانیه ها

 آمین گوی آرزوهایت می شوم


نوشته شده در پنج شنبه 91/3/4ساعت 10:32 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

شعاع مهربانیت را
روز به روز زیادتــــــــــر کن
آنقـــــــــدر که روزی بتـــــــــــوانی
همــــــــــــــــــــــــــــــه را در آن جــــــای دهی
آن وقت تــــــــــــــــــا خـــدا فاصلــــــــــه ای نیست


نوشته شده در سه شنبه 91/2/12ساعت 2:33 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

آن سوی همه ی دلتنگیها

 همیشه خدایی هست

که داشتنش

 جبران همه ی نداشتنهاست...!


نوشته شده در یکشنبه 90/12/21ساعت 5:22 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

 

قهر کودکانه

 دلتنگ کودکیم

 یــادش بخیــر...

قهرمیکردیم تـــــا قیـــــــامت.....

 و لحظه ای بعد قیامـت میشد.


 


نوشته شده در سه شنبه 90/10/27ساعت 12:11 صبح توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

 برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی ،

 نترس گردوی کوچک !

 آنچه سیاه می شود روی تو نیست ،

 دست آنهاست... .


نوشته شده در یکشنبه 90/10/18ساعت 5:49 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |


و کجایی سهراب  ؟


آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند ... وای سهراب کجایی آخر ؟ ...


زخم ها بر دل عاشق کردند ، خون به چشمان شقایق کردند ... تو کجایی سهراب ؟


که همین نزدیکی عشق را دار زدند ، همه جا سایه ی دیوار زدند ...


ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! .... دل خوش سیری چند ؟


صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!


قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟

 


نوشته شده در دوشنبه 90/10/12ساعت 12:7 صبح توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

تابلوی ظهر عاشورا

باز باران با ترانه

می خورد بر بام خانه

یادم آمد کربـــــلا را

دشت پر شور و بلا را

گردش یک ظهر غمگین

گرم و خونین

لرزش طفلان نالان

زیر تیغ و نیزه ها را

وندر این صحرای سوزان

می دود طفلی سه ساله

پر ز ناله... دل شکسته ... پای خسته ...

باز باران قطره قطره

می چکد از چوب محمل

خاکهای چادر زینب

به آرامی می شود گل

باز باران...

 

 


نوشته شده در جمعه 90/9/11ساعت 6:12 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

گشته زمین پر تلاطم

ماه محرم می آید...

به سینه هامون دوباره

اندوه و ماتم می آید...

سوی بیابان نظر کن

یک کاروانی تو راهه

یک کاروان عظیمی

که بیرق اون سیاهه

از ره میاد صوت زنگش

کم کم و کم کم به گوشم

میگه به من یک خبر چین

باید که مشکی بپوشم

اونها که در کاروانند

قربونی لازم ندارند

همراه خود از مدینه

عباس و اکبر میارند...


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30ساعت 12:34 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin