دوستـــــــــــــــــــــانه
غنچه از خواب پرید
وگلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت : سلام
جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خار پرید
گل صمیمانه به او گفت : سلام
گل اگر خار نداشت ،
دل اگر بی غم بود ،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود ،
زندگی ، عشق ، اسارت ، قهر ، آشتی ، همه بی معنا بود
زندگی با همه ی وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به غذا دادن و افسردن نیست
اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و برگ و گل و خار
همه همسایه دیوار به دیوار همند ...
گل بی خار کجاست ؟
Design By : Pars Skin |