سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستـــــــــــــــــــــانه

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد وبه کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد

 بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد

 ویاد حرف پدرش افتاد

"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش هایقرمز رو برات می خرم"

دخترک به کفش هانگاه کرد

و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100نفر زخم بشه تا...

و بعد شانه هایش رابالا انداخت و راه افتاد

 وگفت: نه...

 خدا نکنه...

اصلآ کفش نمیخوام.


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 11:22 صبح توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin