دوستـــــــــــــــــــــانه
باز باران با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربـــــلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
وندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله... دل شکسته ... پای خسته ...
باز باران قطره قطره
می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب
به آرامی می شود گل
باز باران...
نوشته شده در جمعه 90/9/11ساعت
6:12 عصر توسط لیلا خراسانی نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |